کفش طلحک را از مسجد دزدیده بودند و به دهلیز کلیسا انداخته. طلحک میگفت: سبحان الله! من خودم مسلمانم و کفشم ترساست.
.
.
پ. ن روزگار ما هم شده حکایت طلحک. خودمون اینجا.. دلمون اونجا..
کفش طلحک را از مسجد دزدیده بودند و به دهلیز کلیسا انداخته. طلحک میگفت: سبحان الله! من خودم مسلمانم و کفشم ترساست.
.
.
پ. ن روزگار ما هم شده حکایت طلحک. خودمون اینجا.. دلمون اونجا..